رستانرستان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

رز ووشه

بوس

یک هفته ای طول کشید که سرفه هات خوب شد ولی متاسفانه هنوز هم شکمت زیاد کار می کنه و تو که روزی یه بار پی پی بود کارت به ٣ یا ٤ یا ٥ بار در روزکشیده ولی اخیرا اشتهات بهتر شده و سرلاک ٥ قاشق و بیسکویت مادر ٧ تا هم می خوری غذا هم یا من یا مامان عادل برات با مرغ یا گوشت و برنج و بعضی سبزیجات مثل هویج و یه کمی پیاز درست می کنیم و با ماست می خوری ماست خالی هم می خوری و خیلی دوست داری ولی هنوز هم با کلی درد سر ... جمعه پیش یعنی ١٤ مهر رفتیم نمایشگاه mbc 2012  و توي چند تا غرفه نشستي و بازي كردي و عين خيالت هم نبود برات يه اسباب بازي پيچ و مهره خريدم 15000 يه اسباب بازي مكعب هاي رنگي 9000 يه ساز 14000 يه پك دوتايي سي دي mamy&nbs...
24 مهر 1391

اولین پنی سیلین

پسر گل نازم آخه چرا مریض شدی؟ از اون تب لعنتی ٢ روز هم نگذشته بود که بدخواب شدی شب تا صبح تو جات غلت میزنی و نق نق می کنی ٣ شب هستش که دیگه تو رو تو اتاقت نمی خوابونیم و همگی میریم توی سالن می خوابیم شب تا صبح من و عادل بلند می شیم و تو رو تو جات دوباره راحت می خوابونیم و پشتت رو ماساژ می دیم یا تو رو روی پام لالایی می دم ... خلاصه تو هم عزیزم برای اولین بار سرفه می کنی و سرما خوردی. درسته که هنوزم پسر قوی و نازی هستی و هنوزم تا میشینی تو ماشین شروع می کنی به تکون دادن خودت حتی قبل از اینکه آهنگی از ضبط پخش بشه و هنوزم تا میگیم آفرین یا هورا دست می زنی و هنوزم وقت بالا یا پایین رفتن از آسانسور تو دکمه ها رو می زنی و هنوزم از قسمت آّب سرد ک...
12 مهر 1391

10 کیلویی

پریروز از اداره رفتم خونه مامان بزرگ و حدود ساعت ٦:٣٠ عصر با زهرا سوارتون کردم توی اوج ترافیک ساعت ٨ رسیدیم پل صدر عادل هم سوار شد و رفتیم مطب دکترت ساختمان پزشکان مینا. اولین بار بود رفتیم مطب چون تا حالا می رفتیم کلینیک بیمارستان صارم , خلاصه خیلی شلوغ پلوغ بود و تو هم یه کم نا آروم بودی ...دکتر گفت خوب شدی و این یه بیماری تب ویروسی به اسم roseola  كه تشخيصش هم سخته ولي حالا كه تب تموم شده و جوش ها بيرون ريخته مشكلي نداره و نگران نباشيم ولي خوب وزنت كم شده عزيزم 10 كيلو و من خيلي غصه خوردم و گفتم كه غذا نمي خوري و حتي شير هم اكثر مواقع نصفه شيشه رو مي خوري و اونم شربت براي اشتها داد ولي الان 2 روزه كه مي خوري و فرقي توي اشتها نكر...
4 مهر 1391

بالاخره عكس

اين دفعه ديركردم و خيلي چيزا براي گفتن دارم .حالا بريم كه از اول شروع كنيم: همون روز 17 مرداد كه از ساختمون سي تير دوباره برگشتيم ساختمون آزادي ، حدود 12 ظهر عادل رفت ميدان آزادي دنبال بابا و مامان كه با آژانس از شمال رسيده بودن و بعدش هم اومدن دم اداره من هم سوار شدم و مستقيم رفتيم بيمارستان پيامبران و مامان رو بستري كرديم. بيچاره حالش خيلي بد بود و متاسفانه هنوز هم آنچنان تغييري نكرده ... تا روز 26 مرداد يعني 8 روز من هم به عنوان همراه با مامان توي بيمارستان بوديم و بعدش مرخص شد روز 29 تو رو گذاشتيم خونه مامان بزرگ و رفتيم رسونديمشون شمال و شبش هم برگشتيم . اول شهريور چكاب ماهانه پيش دكترت ( دكتر تهراني): وزن : 10.400  ...
2 مهر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رز ووشه می باشد